سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۳۴۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
سیمین متوجه ناراحتی شهره شد. پرده را کنار زد و داخل رفت و گفت:
- چته شهره؟ ناسلامتی عروسی دخترته.
شهره با بیرغبتی تمام و صدایی گرفته جواب داد:
- میخواستم نباشه.
سیمین جلوتر رفت و گفت:
- چرا نباشه؟ داماد به این خوبی! چشم همهی کارآموزای منو گرفته. قدر نمیدونی. کاش برای دختر منم همچین موردی پیدا میشد.
شهره جواب سیمین را نداد. میدانست در دل چقدر از این