پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۳۵۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

فصل ۲۰
از دقایقی پیش که مرتضی حرف حورا را در خانه‌‌ی مادرش پیش کشیده بود اضطراب و تشویش در فضا موج می‌‌زد. طلعت خانم با نگرانی مادرانه‌‌ای گفت:
ـ آخه پسرم چرا به پسرت فکر نمی‌‌کنی؟ این دختر سنی نداره. نمی‌‌تونه باهاش کنار بیاد. تو باید با یه زن باتجربه ازدواج کنی تا بلد باشه چطوری با پسرت رفتار کنه.
مرتضی با لحنی نامطمئن گفت:
ـ حورا و سجاد رابطه‌‌ی خوبی با هم دارن. بد

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    عالی بود ممنون ❤️

    ۹ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏♥️💕

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.