سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۳۵۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
مرتضی هم به حورا اشاره کرد بنشیند و هر دو مقابل هم قرار گرفتند. مرتضی نگاهی به منوی روی میز انداخت و در همان حال پرسید:
ـ چیزی سفارش دادی یا نه؟
ـ دو تا قهوه سفارش دادم.
ـ به حساب من دیگه؟
ـ به حساب خودم.
مرتضی سر از منو برداشت و بیهیچ حرفی نگاهش کرد بعد با خونسردی گفت:
ـ خیلی کار اشتباهی کردی...
حورا خندهاش گرفت:
ـ استاد انقدر خودتونو ناراحت نکنید. اصلاً