پارت بیست و نهم

زمان ارسال : ۳۵۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

نگاه درمانده‌‌اش را از چشمان زیبای او که امیدوارانه به او دوخته شده بود، برداشت و با لبخندی زورکی گفت:
ـ چقدر غافل‌‌گیرم کردی! اصلاً فکر نمی‌‌کردم بخوای منو واسطه کنی.
سجاد پی در پی خواهش و تمنا می‌‌کرد:
ـ خواهش می‌‌کنم خانم دلاویز! خواهش می‌‌کنم! بدون این‌‌که پدرم بویی از حرفای امروزمون ببره باهاش صحبت کنید و بهش بقبولونید این به نفع همه‌‌مونه.
حورا که از طرفی د

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    خیلی خیلی ممنون خیلی قشنگ بود 😍از صبح تا حالا 29 پارتشو خوندم😁🙈

    ۱۰ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    آفرین دختر خوب 😍 رمان رو دنبال کن و مثل همیشه با نظرات قشنگت دلگرمم کن ❤

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    مگه میشه دنبال نکنم صد در صد دنبال میکنم 😘😘چشم نظرم برای نویسنده عزیزم میزارم❤️

    ۱۰ ماه پیش
  • راضیه نعمتی | نویسنده رمان

    مهربونم 😘

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    از مرتضی خیلی خوشم میاد امیدوارم به حورا برسه یعنی دوست دارم که بهش برسه😁🙈

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.