پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۱۱۵۱ روز پیش

با صدای فتوحی و چارانی حرفش رو خورد و نگاه سرزنش‌گرش رو به اون‌ها دوخت.

منم سعی کردم نقاب بی تفاوتیم رو حفظ کنم و عادی به طرف اون‌ها برگردم که کنار هم ایستاده بودند و کنجکاو به ما نگاه می‌کردند.

هر دو دست‌هاشون رو داخل جیب شلوارشون فرو کر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید