پارت بیست و نهم :

حرف زدن با صدرا بیشتر از اون چیزی که فکرش را می¬کردم بهم انرژی داد. از داروخانه نسخه¬ای که برایم نوشته بود را تحویل گرفتم. حق با ویدا بود من تحت هر شرایطی به این قرص¬ها نیاز داشتم.

به درخواست صدرا آبمیوه‌ای خوردیم.

- ظهر که دعوتم کردی ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.