پارت سی و هفتم :

الهه با نگرانی به طرف تلفن رفت و برای بار هفتم شماره پرهام را گرفت. خاموش بود. زیر لب گفت:
ـ کجاست؟
گوشی را که گذاشت تلفن زنگ خورد. تندی جواب داد:
ـ بله؟
صدای آرام پرهام را شنید.
ـ الهه! من کلانتری‌‌ام. بدون این‌‌که بابام بفهمه سند ور دار بیار منو آزاد کن.
چهره الهه در هم رفت:
ـ کلانتری چی کار می‌‌کنی؟
ـ با چند نفر درگیر شدم.
الهه می‌‌خواست بپرسد چرا اما

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۰۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 00

    عالی عالی مرسی ❤️❤️

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.