بازگشت عاشقانه به قلم مرضیه نعمتی
پارت سی و هفتم :
الهه با نگرانی به طرف تلفن رفت و برای بار هفتم شماره پرهام را گرفت. خاموش بود. زیر لب گفت:
ـ کجاست؟
گوشی را که گذاشت تلفن زنگ خورد. تندی جواب داد:
ـ بله؟
صدای آرام پرهام را شنید.
ـ الهه! من کلانتریام. بدون اینکه بابام بفهمه سند ور دار بیار منو آزاد کن.
چهره الهه در هم رفت:
ـ کلانتری چی کار میکنی؟
ـ با چند نفر درگیر شدم.
الهه میخواست بپرسد چرا اما
Zarnaz
۱۹ ساله 00عالی عالی مرسی ❤️❤️