سهمی از عشق به قلم راضیه نعمتی
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۳۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
زمانی که به خانه رسید دوازده شب بود. جلوی در با شنیدن آهنگ گوشیاش، گوشی را بالا برد و نگاهش به شمارهی حورا دلاویز افتاد. با نگرانی از اینکه نکند دوباره بین مادر و دختر اتفاقی افتاده، گوشی را نزدیک گوش برد. حورا پس از سلام و احوالپرسی با لحنی خجالتزده گفت:
ـ استاد تماس گرفتم ازتون عذرخواهی کنم.
مرتضی پرسید:
ـ بابتِ...؟
حورا با ناراحتی زیادی توضیح داد:
ـ شر
سارای
00مشتاق ومنتظر ادامه رمان هستم😍😘