پارت بیست و دوم :

فصل 15
ـ عروس خانوم آقا داماد اومده. چرا ماتت برده؟
الهه فرو رفته در پیراهن عروس خوش دوخت و سپید، به سمت در نگاه کرد. پرهام کت و شلوار شیکی پوشیده و موهایش را مثل روز خواستگاری صاف کرده بود. با شگفتی به صورت الهه زل زده و لبخند می‌‌زد. الهه جلو رفت و گفت:
ـ خوشگل شدم؟
پرهام با ناباوری خندید:
ـ خیلی عوض شدی!
الهه لبخندی ملیح زد و کنار او ایستاد. عکاس اشاره کرد صمیمانه تر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عالی🥰

    ۱ سال پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.