پارت هشتم

زمان ارسال : ۳۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

فصل 5

پرهام بی‌‌ خبر از جار و جنجال در خانه تلفنی مشغول صحبت با یکی از دوستانش بود. احسان می گفت:

ـ دختر قشنگیه! فرنوش می‌‌گفت از اون دخترا نیست که عاشق هر کسی بشه.

ـ خب چرا داری به من می‌‌گی؟

ـ مثل این‌‌که از تو خوشش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.