پارت بیست و دوم

زمان ارسال : ۳۶۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

احمد با آب و تاب فراوان توضیح داد:
ـ وسط دعوا... خیلی وحشتناک! احساس کردم دو ضربه داره از پشت به شونه‌‌م می‌‌خوره. با اخم و عصبانیت برگشتم و همین که چشمم به استاد کامرانی افتاد دو سه تا سکته رو در جا رد کردم. با تته پته گفتم شما این‌‌جا چی کار می‌‌کنید؟ استاد کامرانی هیچی نگفت! فقط دست منو گرفت و برد پیش مسئول آموزش و گفت این دانشجو اگه بخواد با من کلاس برداره من نمی‌‌خوام! خلاصه دو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.