راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت هفده
زمان ارسال : ۳۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
شبانه وارد اتاقش شد و در را پشت سرش بست. احساس بدبختی، رنج، شرم، شکست و حیرانی میکرد. از این همه احساسات عجیبوغریب که به ذهنش هجوم آورد داشت کاملا دیوانه میشد. .در ذهنش چیزی از مهراد ساخته بود و حالا تصور او با ریحان برایش قابل هضم نبود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهناز
00عالیه