حامی به قلم راضیه نعمتی
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۳۷۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه
یک ماه گذشته بود. شهراد اکثر شبها به خانه نمیآمد و الناز از دستش عصبانی بود. رامین حتی اسم شهراد را نمیآورد و با ناراحتی به شرکت میرفت. پیمان به خوبی میدانست پدرش برای گرداندن شرکت به کمکش احتیاج دارد. برای همین وقتی برای دومینبار پیشنهاد جانشینی خود را مطرح کرد، علیرغم میل باطنی پذیرفت. این اقدام موجب حسادت شدید الناز و آغاز اختلافات شد.
آن روز پیمان، با خس