پارت بیست و چهارم

زمان ارسال : ۳۷۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه

روز بعد روانه‌‌ی فرودگاه شد. هر چند دوره‌‌ی دوستی‌‌اش با نوید کوتاه بود اما حس می‌‌کرد از سال‌‌ها قبل او را می‌‌شناسد. در حالی‌‌که به ساعت مچی‌‌اش نگاه می‌‌کرد، از میان جمعیت راهی برای خود باز کرد. کمی که چشم گرداند، آقا و خانم آرمان را دید که در گوشه‌‌ای از سالن در میان حلقه‌‌ای از فامیل احاطه شده بودند و سعی می‌‌کردند ناراحتی‌‌اشان را از رفتن آخرین پسرشان به خارج از کشو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.