پارت پنجم :

فرزانه توضیح داد:

ـ خاله، سامان برادر بزرگ سهیله اما چون خیلی گیر ظاهر دختره هنوز نتونسته ازدواج کنه.

نگاه حورا از تصویر بالا آمد و روی صورت فرزانه نشست:

ـ با این همه سخت‌‌گیریش، چرا داری منو بهش معرفی می‌‌کنی؟

فرزانه به چ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.