جوخه بیوه ها به قلم حدیث افشارمهر
پارت دوازده
زمان ارسال : ۳۶۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
چیزی نگفت و منتظر ماند. قبل از این که هانا در اتاق را ببندد نگاهم کرد و سرش را تکان داد.
از روی صندلی بلند شدم و لیوان را رها کردم به سمت اتاق رفتم و تقه ای به در زدم قفل را باز کرد و گفت:
-اوه یه مهمون داریم!
مرد مست و قهقه زنا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Najme
00ایووووووولا ..حقشه بچه بیشور