مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۱۵۹ روز پیش
دیدم فتوحی و چارانی هنوز جلوی در ایستادند و دارند با هم صحبت میکنند.
نیمنگاهی به کیفم که بین دستهای چارانی خودنمایی میکرد انداختم و با حرص به سمتش رفتم.
کیف رو از دستش بیرون کشیدم و طلبکار به هر دو زل زدم که فتوحی گفت: عه... بهترید ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Samyar
۱۷ ساله 01نیاز چرا انقد قیافه ساده ایی داره و خعلی بد اخلاقه😜 بعدشم مدرسه فقط یه مدیر و دوتا معاون داره این خعلی عجیب نیست😜