پارت نوزده :

فرشته لیوانی حاوی شربت را از سینی برداشت و به سمت آریا گرفت .گفت:

_نه من و نه پدرت رنجوندن مردم رو بهت یاد ندادیم…واقعا از داشتن همچین پسری برای یک لحظه خجالت کشیدم…. شاید بد نباشه معذرت خواهی کنی.

سکوت کل سالن را در برگرفت.زیر چشمی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.