پارت چهارده

زمان ارسال : ۱۱۶۲ روز پیش

#میثم 

دستی براش تکون دادم که ماشینش رو روشن کرد و با تک بوقی از کوچه خارج شد.

نفس کلافه‌م رو با استرس بیرون فرستادم و خواستم داخل برم که چشمم خورد به نیاز.

به همراه چند تا دختر و پسر روی بالا پشت‌بوم نشسته بود و تند تند و با جدیت ح ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید