پارت سوم

زمان ارسال : ۳۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

پدرش دستش را در دستانش می‌فشارد و می‌گوید:

_ نگران نباش، عروسکم! تا وقتی من هستم، تو نباید غصه بخوری و نگران چیزی باشی! این‌طور که می‌کنی، قلب بابا می‌شکنه که نتونسته ازت محافظت بکنه، نفسم!

آرام می‌گیرد، هنگامی که دستش مادرش، چون لالایی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.