بێ بەڵێن ( عهدشکن ) به قلم سونیا منصوری
پارت بیست و یکم :
متن از جلوی دوربین که دور شد او سر بلند کرد و با چشم های گرد خیره ی چهره ی خندان او شد.
- من بگم بیا من رو بگیر؟ یزید خان خودت باید بیای نه من بگم بیا من رو بگیر. تو اصلا خجالت نمی کشی؟ من شبکه عوض می کنم؟ اصلا من اشتباه کردم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رزا
10چقدر قلمت به دل می شینه دست مریزاد عزیزم قلمت پایدار