پارت صد و یکم

زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش

مریم شونه‌ای بالا انداخت و همچنان به سکوتش ادامه داد. این بچه هم پی منفعتش بود، تا قشنگ خوراکی نمی‌ذاشتن جلوش، یه دو تا اسباب بازی نمی‌خریدن اعلام نمی‌کرد که قرار نیست چیزی به کسی بگه.

دایی در حالی که با خودش غر می‌زد پله‌ها رو بالا رفت.
...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید