به چشم هایم نگاه کن، آن گاه دروغ بگو! به قلم معجزه شرقی
پارت هفتم
زمان ارسال : ۴۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
اشکهایم بی اختیار بر گونههایم میریخت: فقط به خاطر چشمهاش عاشقش بودی؟
زن عموت لابد از اونها بود که فکر میکرد دامادش کارمند باشه دیگه همه چی اوکیه! نمیدونه کار دولتی اول بدبختیه...
_ نمیدونم اون زمان جوون بودم بَر و رو برام مهم بود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00حدادواقعی خوبه یاداره اعدادرمیاره