پارت نود و یکم

زمان ارسال : ۲۴۵ روز پیش

همه چیز به خیر و خوشی تموم شد و داشتیم برمی‌گشتیم خونه اما وسط‌های راه دیدیم عمو نیست.

با تعجب یه گوشه وایسادیم.

مامان بزرگ از ماشینشون پیاده شد و سمت ماشین ما اومد.

- این پسره کجا رفت؟

بابا شونه‌ای از ندونستن بالا انداخت. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید