راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۴۴۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
ریحان به زحمت سرپا ایستاده و خودش را به آشپزخانه رسانده بود. تخممرغها را بیرون گذاشت وحتی نمیدانست چه میخواهد بپزد. روی صندلی نشست و صورتش را میان دستانش پوشاند. به احتمال زیاد صبحانه نمیخوردند. مهراد اغلب صبحانه نمیخواست و شبانه هم همیشه یک تک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهناز
00عالی بود