پارت هشتاد و نهم

زمان ارسال : ۲۵۱ روز پیش

مامان بزرگ نمایشی شالش رو روی سرش مرتب کرد.

عمو سرگردان داشت نگاهش رو بینمون می‌گردوند.

هر کی هم که نگاهش می‌کرد یه شونه بالا می‌انداخت می‌گفت: چیه؟

آخرین نفری که دست به دامنش شد، فاطی کماندو بود.

اونم هر کاری کرد سرش رو ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید