سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت هشتاد و نهم
زمان ارسال : ۲۵۱ روز پیش
مامان بزرگ نمایشی شالش رو روی سرش مرتب کرد.
عمو سرگردان داشت نگاهش رو بینمون میگردوند.
هر کی هم که نگاهش میکرد یه شونه بالا میانداخت میگفت: چیه؟
آخرین نفری که دست به دامنش شد، فاطی کماندو بود.
اونم هر کاری کرد سرش رو ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما