تو را در خواب هایم دیدم به قلم فرگل حسینی
پارت چهارده
زمان ارسال : ۴۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 16 دقیقه
درب را که باز کرد خودش کنار رفت وبه من اشاره کرد.
_خانما مقدم ترن.
جلوتر از او وارد شدم. درب را بست وخودش را با چند قدم بزرگ به من رساند.
دوشادوش من که قدم برداشت، اختلاف قدیمان را اندازه گرفتم.
قد من که 1/68 بود. من تا سرشانه او می رسیدیم، احتمالا او 1/72*یا 1/73 بود.
اماجاوید کمی قد کوتاه تر از یزدان به نظر می رسید.
_میخوام یه چند نکته رو بهت بگم که مطمئنا به درت میخوره.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
عزیزم😍🤍
۹ ماه پیشحدیث جون.... نویسنده
۱۲ ساله 00عالیه عالیه فرگل 😍
۱۲ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
ممنون عزیزم❤️🔥❤️🔥
۱۲ ماه پیشغزاله
00رمانت به دلم نشسته فرگل جان بدرخشی عزیزم❤️❤️💥
۱ سال پیشرزا
10بی نظیر و عالی اگه عکس شخصیت ها هم باشه که عالیتر از عالی می شه
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
حتما اگه پیداکردن میزارم🥺
۱ سال پیشریحان
10الان من متوجه نشدم یزدان پسر عموی نیکانه؟ یا عمو؟
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
پسرعموی نیکان هست عزیزم
۱ سال پیشاسرا
10ماه منی چقدربدپول توحساب نیکان چطور برداشت میکرد
۱ سال پیش
Zarnaz
۱۹ ساله 00عه بچه اش اسمش الیزه 😍از الیزه خوشم میاد چون اولین نفری بود که از نیکان نترسید😍