تو را در خواب هایم دیدم به قلم فرگل حسینی
پارت سیزده
زمان ارسال : ۴۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه
امشب به طرز مسخره ای همه چیز عجیب وغریب بود.
از آن دلخوری های سرشب گرفته، تا این محبت های مصنوعی مانند.
_منظورتون نمی فهمم؟
_بخوام واضح بگم، من تو این خونه درندشت تنهام، فقط آخر هفته ها که نوه هام وبچه هام رو می بینم دلم باز میشه، میتونی منو از تنهایی دربیاری؟
میتونی رفیق خوبی برای یه پیرمرد تنها که یک پاش لب گوره وبلیطش برای اون دنیا امضا شده باشی؟
از این واضح تر میت
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
خیلی هوای نیکانو داره این بچه ومظلوم هم هست🥹🥲
۹ ماه پیشZarnaz
۱۹ ساله 00عالی فرگل جونم مرسی😍به نظرم یزادان بیشتر از جاوید به نیکان میاد❤️🙈
۹ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
وای هنوز مونده تا با مهربونی هاش آشنا بشییی😔🥲
۹ ماه پیشعارفه
00رمان جالبیه به نظرم اما کاش یه کمی از خجالتی بودن دختره رو کمتر میکردی البته من تازه اول داستانمو شاید بعدها بهتر بشه بازم ممنون کع وقت گذاشتی
۱۲ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
شما هنوز پارت های اولیه هستین بعدها بهتر میشه😍❤️🔥
۱۲ ماه پیشغزاله
00به به داره قشنگ میشه😍❤️ از دست ایم یزدان شیطون😂😂
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
ای جان، یزدان آره خیلی شیطونه🥲😂😍
۱ سال پیشرزا
30خانم حسینی عزیزم رمانتون عالیه به دل میشینه لحظه شماری می کنم که پارت گذاری بشه خسته نباشی عزیزم قلمتنون ماندگار گلم
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
فداتون بشم،خوش بشینه به دلت عزیز💚😍
۱ سال پیشپرنیا
20داره کلاه سرش میذاره؟؟ چرا حس خوبی ب یزدان ندارم؟؟؟
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
نمیتونم اسپویل کنم،ولی ایشالا که اینجور نباشه😂
۱ سال پیشریحان
00در جواب اسرا جان یزدان پسر برادر هوشنگ هست فکر کنم چون نمیدونم پارت چند گفته بود که یزدان توی مراسم پدرش هم حضور نداشته!
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
بله درسته
۱ سال پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
بله درسته
۱ سال پیشاسرا
40چرایزدان باش خوب بعد۳پارت عقبترنوشته بودیدپدرمادرهوشنگ فوت کردن پارت های ۱نوشته بودیدفقط پول میفرستن الان این پیرمردپدرهوشنگ بعدیزدان میشه عموش واقعانامفهوم برام
۱ سال پیشریحان
20وای چه خوبه اووف💕
۱ سال پیش
Zarnaz
۱۹ ساله 00راستی تو پارت قبلی که از نیکان طرف داری کرد خیلی خوشم آمد ازش😍👏🙈