سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت هفتاد و ششم
زمان ارسال : ۲۸۴ روز پیش
بابا نفس عمیقی کشید.
با یه حالت بیچارهای به مامان نگاه کرد.
به سمت ننه جون با قیافه حق به جانبش برگشت.
- بیخیال شو جون هر کی دوست داری ننه جون!
نگاه چپکی حواله مامان و بابا کرد.
- زن ذلیل.
با عصاش یکی به پا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما