پارت هفتاد و چهارم

زمان ارسال : ۲۸۹ روز پیش

بابا یکم دیر برگشت و میز شام چیده شد.

ننه هنوز هم داشت بهم چشم غره می‌رفت.

دوست نداشتم به بابام بگه چون مطمئنا می‌اومد و می‌گفت که به بزرگ‌تر احترام بذار.

به خاطر همینم از کنارش رد شدنی یه ماچ درست حسابی رو گونه‌ش کاشتم.

ه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید