سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت هفتاد و چهارم
زمان ارسال : ۲۸۹ روز پیش
بابا یکم دیر برگشت و میز شام چیده شد.
ننه هنوز هم داشت بهم چشم غره میرفت.
دوست نداشتم به بابام بگه چون مطمئنا میاومد و میگفت که به بزرگتر احترام بذار.
به خاطر همینم از کنارش رد شدنی یه ماچ درست حسابی رو گونهش کاشتم.
ه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
...
20عالی😂😂