پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۳۰۲ روز پیش

در رو محکم بست و دهنش هنوز هم داشت تکون می‌خورد.

گاز دادم و به سمت خونه فاطمه روندم.

جلوی در خونه‌شون که رسیدم، به خودم اومدم.

الان من با چه قصدی اینجام؟

چشم‌هام رو ریز کردم.

از فرط تنهایی فرمان ماشین و بغل کردم و چ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید