سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و هفتم
زمان ارسال : ۳۰۳ روز پیش
سری با تاسف تکون دادم.
- ولی من ناامید نمیشم.
یکم پوکر نگاهش کردم و دیگه چیزی نگفتم.
چیزی هم نداشتم که بگم!
صورتش رو مظلوم کرد.
- وایی من چایی خونم افتاده.
نگاهی به رنگ و روش انداختم.
- خب خداروشکر چا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
تینا
40عاشق دانیال و فاطمه ام خیلی خوبن😂