پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۳۰۳ روز پیش

سری با تاسف تکون دادم.

- ولی من ناامید نمی‌شم.

یکم پوکر نگاهش کردم و دیگه چیزی نگفتم.

چیزی هم نداشتم که بگم!

صورتش رو مظلوم کرد.

- وایی من چایی خونم افتاده.

نگاهی به رنگ و روش انداختم.

- خب خداروشکر چا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید