پارت هشتاد و سوم

زمان ارسال : ۴۰۵ روز پیش

با صدای زنگ موبایل، شهرام از پنجره فاصله گرفت. گوشی‌اش را برداشت. دلارام بود.
- جانم آبجی؟
- سلام داداش، خوبی؟
- سلام عزیزم. بد نیستم. تو چطوری؟ چه خبر از شیدا و فرهاد؟
دلارام نفسی بیرون داد و گفت:
- منم مثل تو... بدک نیستم. شیدا بهتره، زنگ زدم ازت یه خواهشی کنم.
- جانم؟ شما امرکن آبجی!
دلارام آن‌سوی خط لبخند کمرنگی زد و گفت:
- یه زنگ به فرهاد بزن، همون حرفایی که به

165
135,940 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رزا

    00

    وای قلبم درد گرفت طفلکی کتایون بیچاره پارسا واین سوگند خودخواه که فکر می کنه عقل کل هست اون از سوگل بیچاره این از سارا که تاوانش را کتی بیچاره داد

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید