گرداب سرنوشت به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت هشتاد و یکم
زمان ارسال : ۴۱۵ روز پیش
نگاه سرخفام خسرو به شهرام بود و گفت:
- قرار بود اونروز کارِ محیا رو تموم کنه، اما انگار چندلحظه قبلش یهنفر باهاش تلفنی حرف میزنه و شاینا میفهمه پسرعموی محیا یه پلیسِ! از اونجا که فامیلیِ محیا با فامیلیِ اون مأموری که قاتلبودن مادرش رو ثابت کرده بود؛ یکی بود، شاینا دست نگهداشت تا بیشتر از محیا بدونه و این شد که رسیدیم به سارا! به دخترِ یکییدونهی سرهنگ...
نیشخندی زد و
رویا
20کاش نمی مرد کتایون