خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۱۳۷۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
غرولندکنان از اتاق بیرون آمد.
- چخبره اینقدر قهوه میخوری! دلم پوکید واسه یه لیوان چای دیشلمه.
کنارش روی کاناپه نشست. حسام پا روی پا انداخت و تکیه زد:
- خُب، میشنوم. تو رستوران چِت شد یهو؟
دخترک مغموم جواب داد:
- ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رکسانا
۱۵ ساله 00حامد سپهری چرا برام آشنا بود اسمه😀😅😂😂😂😂😂😂