پارت پنجم

زمان ارسال : ۴۴۸ روز پیش

به‌خیالش سدی مقابل این وصلت جز خانواده‌ی خودش نبود اما حالا حرف‌های تازه‌ای می‌شنید. عمیقا در فکر بود و با سگرمه‌هایی در هم سمت کاناپه رفت. دست‌هایش با کلافگی لای موهایش فرو رفت و نفسش را بیرون داد. مهرانگیز کنارش نشست و آهسته لب زد:

- چیه؟ ت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید