مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجم
زمان ارسال : ۶۴۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
بهخیالش سدی مقابل این وصلت جز خانوادهی خودش نبود اما حالا حرفهای تازهای میشنید. عمیقا در فکر بود و با سگرمههایی در هم سمت کاناپه رفت. دستهایش با کلافگی لای موهایش فرو رفت و نفسش را بیرون داد. مهرانگیز کنارش نشست و آهسته لب زد:
- چیه؟ ت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زری
00نگار جان قلم خیلی زیبایی دارید تا اینجا از کتاب لذت بردم و درخواست عضویت دادم و منتظر کد عضویت هستم که ادامه کتاب رو بخونم لطفا به نوشتن ادامه بدید پرانرژی باشی عزیزم