پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۴۶۶ روز پیش

با هر پیامک و هر کلمه، عشق بیشتر از قبل در قلب‌شان ریشه می‌دواند و هیچکدام خیالِ فراموشی نداشتند. سارا تا نیمه‌های شب را بیدار بود. صبحِ روز بعد، صدای خنده‌های آشنایی پلک‌های خسته‌اش را از هم باز کرد. هنوز هم تنش محتاج گرمای تخت بود و میل به خواب داشت اما صدای خنده، کنجکاوش کرده بود. مدت‌ها بود دیوارهای خانه، جز صدای سکوت و گریه نشنیده بودند. گوش تیز کرد و ابروهایش در هم رفت. آهسته زی

165
135,814 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید