پارت صد و هفتم

زمان ارسال : ۴۶۸ روز پیش

با بغض خندیدم…
آن قدر که اشک هایم صورتم را شستند و سینه ام به درد آمد.
_تو میکشی؟
خنده ام پایان گرفت،با بغض غریدم:
_رها چی؟ اونم همین طوری کشتی؟
پوزخند زدم:
_خیال کردی نمیدونم؟ که زنده زنده انداختیش تو یه اتاق و آتیشش زدین!؟

چشمانش هر لحظه،بیشتر به تیرگی می گرایید.
آبی چشمانش.تقریبا سیاه شده بود.
شاید هم من این گونه میدیدم، انگاری با حرف هایم آتشش زده

729
318,987 تعداد بازدید
1,848 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Nfs

    11

    خودم ریختم پرام موند 😐 کی پس مقصره کی اتیش زده اصن ودف مغزم هنگه دهنت مرجانی❤️ 🔥❤️ 🔥❤️ 🔥

    ۱ سال پیش
  • ✌️

    40

    یعنی کاوه رو الکی این همه فوهش دادیم🥺💔آقا م عذاب وجدان گرفتم که😔😂💔

    ۱ سال پیش
  • ۰۰۰

    50

    /= زبونم بند اومده و... دلم داره آتیش می گیری براشون

    ۱ سال پیش
  • .

    40

    مثل همیشه غیر قابله پیش بینی ♡♡

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید