زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۴۷۶ روز پیش
اگر چه موضوع اینکه آنابت کجاست هیچ اهمیتی نداشت اما او دوستهای آنابت را نمیشناخت.
دوست داشت ماندنش را در آنجا کش دهد.
- شمارهای از دوستاش دارید؟
لاریسا هیچوقت خودش را درگیر آنابت نمیکرد.
برایش ارزش قائل بود...
او را مانند یکی از اعضای خانواده دوست داشت.
اگر مشکل و ناراحتی برایش پیش میآمد حلش میکرد اما رفت و آمد و دوستانش را کنترل نمیکرد.
شاید حتی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطی
00حیف شدا اگه انابت حالا حالا ها نمی اومد لاریسا از استرس بدونه اینکه ایوان کاری کنه میکرد😂💔