پارت صد و یکم

زمان ارسال : ۴۹۱ روز پیش

بازویم با فشار زیادی کشیده شد.
مسخ شده به اطراف نگاهی انداختم.
آروی بود، با ابروهای گره خورده،چشمانش موجی از نگرانی را فریاد میزدند.
بازویم را گرفته، مرا به خودش تکیه زد.
به سختی خودم را ایستاده نگه داشتم.
همه دورمان ایستاده و با نگرانی نگاهم میکردند.
مرا به سمتی میبرد.
بوی عطرش در شامه ام پیچیده و به گنگی ام دامن میزد.
درب اتاقی را باز کرد،وارد شدیم،در را بس

729
319,005 تعداد بازدید
1,848 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Esra

    20

    خدایاااااااا آخه چراااااااااااا من طاقت ندارم جدا بشن از هم چه برسه به خودشون😭 یکی به این بشر توضیح بده هیچی اون طوری که فکر می کنه نیست خدا، توروخداااا

    ۱ سال پیش
  • اسما

    40

    مرجان پسران سابقه رفتن دارن توروخدا اروی دیگه بعد فهمیدن نره دلمون دیگه داره آتیش میگیره برای ایسو خاکسترمون نکن با رفتن اروی

    ۱ سال پیش
  • اسما

    10

    اشکم در اومد خدای من باورم نمیشه اروی ایسو هرکدوم یه جور وارد جهنم شدن

    ۱ سال پیش
  • .....

    60

    اگ بفهمه بچه هم دارع وای اگ بفهمه حتی نزدیکش شدنش هم یه نقشه بود واا ویلا بلخره ک باید میدونست اگ اروی هم یه راز بزرگ داره و ایسو بفهمه چیه اینجور مساوی میشن🤐👋

    ۱ سال پیش
  • Hana

    30

    ولی من وقتی ب این فک میکنم ک اروی همچیو بفهمه رو ب موت میشم سنسجثمینیمیم بخدا تا اون موقع هممون ی دور سکته کامل میزنیم خسته نباشی مرجان💋💕✨️

    ۱ سال پیش
  • .

    93

    همین؟ بعد دو هفته!💔

    ۱ سال پیش
  • سانیا

    100

    هر پارت که میگذره بیشتر میترسم...اروی تازه یکی از واقعیت های زندگی ایسو رو فهمیده وقتی بقیش رو بفهمه چی

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید