شیرشاه - VIP به قلم مرجان فریدی
پارت صد و یکم
زمان ارسال : ۵۰۳ روز پیش
بازویم با فشار زیادی کشیده شد.
مسخ شده به اطراف نگاهی انداختم.
آروی بود، با ابروهای گره خورده،چشمانش موجی از نگرانی را فریاد میزدند.
بازویم را گرفته، مرا به خودش تکیه زد.
به سختی خودم را ایستاده نگه داشتم.
همه دورمان ایستاده و با نگرانی نگاهم میکردند.
مرا به سمتی میبرد.
بوی عطرش در شامه ام پیچیده و به گنگی ام دامن میزد.
درب اتاقی را باز کرد،وارد شدیم،در را بس
رمان فوق در دست چاپ است و دیگر امکان عضویت در آن وجود ندارد
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسما
40مرجان پسران سابقه رفتن دارن توروخدا اروی دیگه بعد فهمیدن نره دلمون دیگه داره آتیش میگیره برای ایسو خاکسترمون نکن با رفتن اروی
۱ سال پیشاسما
10اشکم در اومد خدای من باورم نمیشه اروی ایسو هرکدوم یه جور وارد جهنم شدن
۱ سال پیش.....
60اگ بفهمه بچه هم دارع وای اگ بفهمه حتی نزدیکش شدنش هم یه نقشه بود واا ویلا بلخره ک باید میدونست اگ اروی هم یه راز بزرگ داره و ایسو بفهمه چیه اینجور مساوی میشن🤐👋
۱ سال پیشHana
30ولی من وقتی ب این فک میکنم ک اروی همچیو بفهمه رو ب موت میشم سنسجثمینیمیم بخدا تا اون موقع هممون ی دور سکته کامل میزنیم خسته نباشی مرجان💋💕✨️
۱ سال پیش.
93همین؟ بعد دو هفته!💔
۱ سال پیشسانیا
100هر پارت که میگذره بیشتر میترسم...اروی تازه یکی از واقعیت های زندگی ایسو رو فهمیده وقتی بقیش رو بفهمه چی
۱ سال پیش
Esra
20خدایاااااااا آخه چراااااااااااا من طاقت ندارم جدا بشن از هم چه برسه به خودشون😭 یکی به این بشر توضیح بده هیچی اون طوری که فکر می کنه نیست خدا، توروخداااا