زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت صد و پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۵۳۹ روز پیش
لپتاپ را بستم...
باید فردا میرفتم و میفهمیدم.
شاید این کوچکترین کاری بود که میتوانستم در مقابل احساسات آسیب دیده آن دختر انجام دهم.
از خودم حالم به هم میخورد...
این رحم و مهربانی دور از شخصیت تاریک من بود و من با آن حال نمیکردم.
به طرز احمقانهای خودم را در برابر او مسئول میدانستم.
شاید هنوز هم گوشهای از من، انسانیت زنده بود و داشت آخرین تقلاهایش را میک
یکی
00خوبا