پارت شصت و نهم

زمان ارسال : ۵۳۹ روز پیش

تابش جلوی ویلچر مادرش زانو زد و با‌چشم‌های خندان‌ و پر‌محبت نگاه‌ کرد دست‌های مردانه‌اش دست‌ ظریف‌ و چروک‌ خورده مادرش‌ را گرفت و آرام‌فشرد با طنینی‌که در صدایش بود می‌شد خوشحالیش‌ را فهمید.

- مامان... کم‌کم ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید