پارت چهارده

زمان ارسال : ۵۷۲ روز پیش

ساعتی تا آمدن خانواده‌ی فرهمند مانده بود. دخترها توی اتاق آماده می‌شدند. ریما، مشغول صحبت با امیرعلی بود و فرنگیس مدام دور زری می‌گشت و سفارش می‌کرد چیزی کم و کسر نباشد یا انجام کاری از قلم نیفتاده باشد.
دلارام متوجه فرهاد بود که چطور با بی‌قراری و دل‌مشغولی مدام این طرف و آن طرف قدم می‌زند و استرس دارد. همین که فرهاد، سمت حیاط رفت؛ طاقت نیاورد و دنبالش قدم برداشت.
- فرهاد...

165
135,812 تعداد بازدید
149 تعداد نظر
87 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید