پارت هشتاد و یکم

زمان ارسال : ۵۷۵ روز پیش

ایزابل مشغول حرف زدن با تلفن بود
پنهانی اشک چشمانم را با گوشه انگشتم گرفتم.
همان طور که تلفنی حرف میزد به من علامت داد زود میاید، هم زمان از میان صندلی ها گذشت و به سمت پله ها رفت.
میان هیاهوی قالب در جمعیت،خیره نمایش بودم
با اتمامش، مانند بقیه برایشان دست زدم.
خواننده بعدی طرفداران زیادی داشت
به همراه گروهش روی سن حاضر شدند
همه جیغ و دست میزدند
و من با ذهنی

729
319,011 تعداد بازدید
1,848 تعداد نظر
121 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه

    100

    چی میتونه جلوی لبخندمو وقتی این رمانو میخونم بگیره؟ هبچب... بس ک پرقدرت و زیباس، واقعا ممنون..

    ۲ سال پیش
  • Nfs

    60

    والا مرجان قلب ما ک دیگ از دهنمونم دراومدددد لبام درد گرفت از بس کش اومددد با هر خط جلو تر رفتن🤣🙂🙂😍😍😍😍 این رمان چرا انقد خاستنیععع عجیببب غریببب عشقهههه عجیببب مرجانی لاوی لاو

    ۲ سال پیش
  • HASTI

    30

    وویی خیلی عالی بود😍👍

    ۲ سال پیش
  • ✌️

    50

    یاااااا موسی بن جعففففففرررر😍😍😍 ووووییییییی خوداااااااا بچم چقد می تونه آخه جنتلمن باشهههههه😍😍اخخخخ ویکتوریا و او شیدا گور به گوری به فدایت جذاااااب🥺😍😍

    ۲ سال پیش
  • Esra

    90

    خدایااااااااااا! آروی جان بادیگارد و سد برداشته شده ای به نام ویکتوریا😂😍 هیچوقت فکر نمی کردم حضور یه مار اینقدر موثر باشه😂

    ۲ سال پیش
  • Baran

    70

    واییی قلبم ترکیدددد😭😂 چطوری میتونه در عین رو مخ بودن انقدر جذاب و خوب باشهههههه اخهههع

    ۲ سال پیش
  • سانیا

    60

    بنده کل پارت نیشم باز بود اروی خان چه جنتلمن شدن🤣💜

    ۲ سال پیش
  • Hana

    100

    اروی ای که منتظر بود با ویکتوریا بهم بزنه و تا دلبریاشو شروع کنه زنسجثمصچینمی😂🥲🤤 مرسی عالی بود💗✨️

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید