پارت صد و چهل و یکم

زمان ارسال : ۶۰۹ روز پیش

***

تلفن خانه، گوشی‌های هر دویشان، با هم شروع به زنگ زدن کرد.
لاریسا شوکه از خواب پرید و از آغوش استفان بیرون آمد.
گیج و منگ به اطرافش نگاه می‌کرد.
همان یک جام باعث گیج شدنش شده بود.
دستی داخل موهایش فرو کرد.
استفان هم بیدار شد.
او از لاریسا گیج و منگ‌تر بود، چشم‌هایش را مالید اما زودتر به خودش آمد و دست دراز کرد تا تلفن توی اتاق را بردارد که قطع شد.
چشم‌ه

727
380,176 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مفتش

    ۱۷ ساله 40

    ین کار زرنیخ که فقط آدم بدا رو میکشه خیلی دوست دارم

    ۲ سال پیش
  • سیتا

    50

    استفان هنوز فضا تشریف داره بخاطر پیک های که بالا رفته هنوز زرنیخ شناسایی نشده دنبال خانواده اش میخواد بگرده

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید