پارت صد و چهل و یکم

زمان ارسال : ۶۱۹ روز پیش

***

تلفن خانه، گوشی‌های هر دویشان، با هم شروع به زنگ زدن کرد.
لاریسا شوکه از خواب پرید و از آغوش استفان بیرون آمد.
گیج و منگ به اطرافش نگاه می‌کرد.
همان یک جام باعث گیج شدنش شده بود.
دستی داخل موهایش فرو کرد.
استفان هم بیدار شد.
او از لاریسا گیج و منگ‌تر بود، چشم‌هایش را مالید اما زودتر به خودش آمد و دست دراز کرد تا تلفن توی اتاق را بردارد که قطع شد.
چشم‌ه

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید