اسلحه ی خودکشی به قلم مبینا حاج سعید
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۶۳۳ روز پیش
کاوه نگاه مرددی به روناک انداخت که با دیدن رضایت چشمهایش و سری که برایش تکان داد، نفسی گرفت و گفت:
- خیله خب! تا آخر امشب تصمیم میگیریم. چه ساعتی از اینجا میریم؟
خان نگاهی به ساعت نقرهای اصلش انداخت و گفت:
- ساعت ده شب، بعد از ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما