عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت سیزده :
محوطهدادگستری در آنعصر روز بهاریشلوغ بود انگار نه انگار روز دومسالنو هست هرکس دردی داشت یکیورشکست شده بود، یکیتصادف کرده بود، یکیاموالش به تاراج رفته بود و دیگری دعوایناموسی داشت.
نسترن روی صندلیدادگستری نشسته بود و گریهمیکرد ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ناشناس
10من هنگیدم