پارت هشتم

زمان ارسال : ۹۰۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

ساعت نه شب‌، خانه‌‌تهی‌از‌صدا بود. تا آن‌ساعت نه‌امیر‌علی آمده‌بود و نه هادی و نفس، تنها صدایی که می‌آمد صدای‌ جلز و ولز فلافل‌هایی بود که رستا‌ داخل‌روغن انداخته بود می‌آمد داشت آنها را زیر و رو می‌کرد که صدای‌ مسیج‌گوشیش بلند شد دکمه روشن، خاموش را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.