عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۸۷۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
ساعت نه شب، خانهتهیازصدا بود. تا آنساعت نهامیرعلی آمدهبود و نه هادی و نفس، تنها صدایی که میآمد صدای جلز و ولز فلافلهایی بود که رستا داخلروغن انداخته بود میآمد داشت آنها را زیر و رو میکرد که صدای مسیجگوشیش بلند شد دکمه روشن، خاموش را ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
«~قشنگتر از پریا~»
30این ثمر چشع بابا این امیر بدبختو ول کن بچسب ب شوهر و بچت 😑 اینم دیوونس دلم میخواد بگیرم بزنمش😐😒🔪